شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول
شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول

حبیب ساهر / ای ماه شب فروزِ من

ای ماه شب فروزِ من 
گاهی که شب به خلوت غمگین و تیره رنگ 
با چشم خوابناک و پر از درد تا سحر 
 
مبهوت، بر کنار افق خیره بنگرم 
تا ماه سرزند مگر از کوهسار سر 
 
سرمست آن خیال غمین آرزوی دور 
ناگه ستاره ئی ز افق از ستیغ کوه 
 
چون ماه شب فروز دمد در سکوت شب 
لرزان و تابناک و درخشان و باشکوه 
 
لیکن تو در حجاب نهان می شوی به عمد 
ای ماه شب فروز من، ای یار دلنواز 
 
تا زهره در هوای سحر، در سکوت فجر 
با نور سبز رنگ دَرَد پردههای راز 
 
هر شب که در فروغ تو در بوستان گذشت 
از پرده برفتاد مرا رازهای دل 
 
تنها توئی انیس من و رازدار من 
تابان شو از حجاب غم ای رهنما دل 
 

حبیب ساهر

می کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود

می کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود
پروای نان و پاس نمکدان اگر نبود

بی شانه ی تو سر به کجا می گذاشتم
ای نارفیق کوه و بیابان اگر نبود

پیراهنم به دادِ منِ تنگدل رسید،
خود سینه می شکافت، گریبان اگر نبود!

در رفته بود این جگر از کوره، بی گمان
همراهِ صبر، همتِ دندان اگر نبود!

از این جهان سفله به یک خیزش بلند،
رد می شدیم، تنگی دامان اگرنبود!

می گفتمت چه دیده ام و چیست در دلم،
این ترسِ خنده آورم از جان اگر نبود!

"حسین جنتی"

حسین جنتی : دوستانت را شمردم، دشمنانت بیشتر!

حسین جنتی :

دوستانت را شمردم، دشمنانت بیشتر!

شاعر از فکرت حذر کن، از زبانت بیشتر!

 

لقمه ی معنی چنان بردار تا وقت سخن،

از حدود عقل نگشاید ، دهانت بیشتر!

 

گر نفهمی معنی زنهار یاران ، دور نیست،

پوستت می فهمد این را، استخوانت بیشتر!

 

سنگ می اندازی و " بازی نه این است"  ای رفیق

چون که بار شیشه داری در دکانت بیشتر!

 

من نمی گویم رهاکن! من نمی گویم نگو!

فکر شعرت باش ، اما فکر نانت بیشتر!

                        **********

جان نکردی چاشنی، تیرت همینجا اوفتاد!

جز همین حد را نمی داند کمانت بیشتر

 

حال می باید به پاهایت بیاموزی که نیست،

از گلیم پاره ای طول جهانت بیشتر!!

 شعر از : حسین جنتی

حسین جنتی : چتر ها در شرشر دلگیر باران می رود بالا

حسین جنتی :

چتر ها در شرشر دلگیر باران می رود بالا 

فکر من آرام از طول خیابان می رود بالا 

 

من تماشا می کنم غمگین و با حسرت خیابان را 

یک نفر در جان من مست و غزل خوان می رود بالا

 

گشته ام میدان به میدان شهر را هر گوشه دردی هست 

ارتفاع دردها از پیچ شمیران می رود بالا 

 

خواجه در رویای خود از پای بست خانه می گوید 

ناگهان صدها ترک از نقش ایوان می رود بالا

 

درد من هر چند درد خانه و پوشاک ارزان نیست 

با بهای سکه در بازار تهران می رود بالا 

 

گاه شب ها بعد کار سخت و ارزان خواب می بینم 

پول خان با چکمه اش از دوش دهقان می رود بالا

 

جوجه های اعتقادم را کجا پنهان کنم ، وقتی 

شک شبیه گربه از دیوار ایمان می رود بالا

 

فکر من آرام از طول خیابان می رود پایین

یک نفر در جان من اما غزل خوان می رود بالا

قاسم صرافان / می‌گریزی از من و دائم عاشقت را می‌دهی بازی

می‌گریزی از من و دائم عاشقت را می‌دهی بازی

می‌شوی آهـوی تهرانـی، می‌شوم صیاد شیرازی


فتـح دنیا کار آن چشم است، خون دل‌ها کار آن ابرو

هر لبت یک ارتش سرخ است گیسوانت لشگر نازی


بس که خواندی «لیلی و مجنون» جَوّ ابیاتم «نظامی» شد

مـی‌خــورَد  یک  راست  بر  قلبــم  از  نگاهت  تیـــر طنازی

  ادامه مطلب ...

قاسم صرافان : اولِ روضــه میـــــرسد از راه

قاسم صرافان :
اولِ روضــه میـــــرسد از راه
قدبلــند است و پرده ها کوتـــاه
 
آه از آنشـب که چشــمِ من افتاد
پشـتِ پرده به تکه ای از مـــاه
 
بچــه ی هیئـــتم منو حســــاس
به دو چشـمِ تو و به رنگِ سیاه
 
مویت از زیرِ روسری پیداست
دختــــــــره ... ، لااله الا الله!
 
به "ولا الضالین" دلم خوش بود
با دو نخ موی تو شدم گمــــراه
 
چشمهایم زبـان نمیفهمــــــــــند
دیـن ندارد کـه مردِ خاطرخواه
 
چــای دارم مــــی آورم آنـــور
خـــواهرانِِ عـزیز ! یــــــا الله
 
سینیِ چــــای داشـت میلـــرزید
میرسیدم کنـــارِ تــو ... ناگــــاه
 
پا شــــدی و شبیهِ مـــن پا شــد
از لــــبِ داغِ استکــان هــــم آه
 
وای وقتـــی کـه شــد زلیخایــم
بـــا یکی از بــرادران همـــراه
 
یــوسفی در خیــالِ خــود بودم
ناگهان سرنگون شدم در چـــاه
 
"زاغکی قالبِ پنیــــری دیــــد"
و چه راحـت گرفت ازو روباه
 
آی دنیـــــــــا! همیشه خُرمایَت
بر نخیل است و دستِ ما کوتاه

شعر از : افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

خیالتو می دزدم از تو شبستون خواب
تو ابرا پنهون میشم یه وقت نبینه مهتاب

بارون میشم می بارم تو آسمون چشمات
که رو زمین به یاد همه بمونه چشمات

بخوای نخوای فقط تو بیای نیای فقط تو
تو . تو . فقط تو آهای آهای فقط تو

از سر پرچین شب وقتی سرک می کشی
مهتاب هاج و واج و پائین ترک می کشی

می یاد واسه تماشا می افته تو حوض نور
اونجا که عکس چشمات افتاده از راه دور

بخوای نخوای فقط تو بیای نیای فقط تو
تو . تو . فقط تو آهای آهای فقط تو

تو ترمه نگاهم چشات گلابتونه
گذشتن از تو سخته محاله دل بتونه

یه گوشه تو قلب هر آدمی نوشته
با عشق میشه پنبه کرد هر چی که غصه رشته

 

شعر از : افشین یداللهی