شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول
شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول

فاضل نظری / به خیابان شلوغی که نباید رفتیم

با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم
به خیابان شلوغی که نباید رفتیم


می شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم


زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک
به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم


آخرین منزل ما کوچه‌ی سرگردانی است
دربه‌در در پی گم کردن مقصد رفتیم


مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم
دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم

فاضل نظری

به خداحافظی تلخ تو سوگند ، نشد


Image result for ‫اشعار فاضل نظری‬‎

به خداحافظی تلخ تو سوگند ، نشد

............................................

هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد 
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد

 

گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد

 

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد

که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

 

خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند 
تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد

 

من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمى که لبش باز به لبخند، نشد

 

دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد.

 

"فاضل نظری"



از کتاب: "کتاب" / انتشارات سوره مهر

---------------------------------------

پ.ن: محسن چاوشی عزیز این شعر را با ترکیبی از دو شعر دیگر از فاضل نظری در قالب ترانه "خداحافظی تلخ" به زیبایی در سریال شهرزاد 1 اجرا کرده است.

فاضل نظری : با لب سُرخت مرا یاد خدا انداختی

با لب سُرخت مرا یاد خدا انداختی

روزگارت خوش که از میخانه مسجد ساختی


روی ماه خویش را در برکه می‌دیدی ولی

سهم ماهی‌های عاشق را چه خوش پرداختی


ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم

بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می‌باختی


من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود

می‌توانستی نتازی بر من اما تاختی


ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست

عشق را شاید ولی هرگز مرا نشناختی!


فاضل نظری

" اشعار فاضل نظری "

فردا اگر بدون تو باید به سر شود

فرقی نمی کند شب من کی سحر شود

شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست

بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود

رنج فراق هست و امید وصال نیست

این هست و نیست کاش که زیر و زبر شود

رازی نهفته در پس حرفی نگفته است

مگذار درددل کنم و دردسر شود

ای زخمِ دلخراش لب از خون دل ببند

دیگر قرار نیست کسی باخبر شود

موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است

بگذار گفتگو به زبان هنر شود

 

 " اشعار فاضل نظری "

فاضل نظری : مپرس شادى من حاصل از کدام غم است؟

فاضل نظری :
مپرس شادى من حاصل از کدام غم است؟
که پشت پرده ى عالم هزار زیر و بم است


زیان اگر همه ى سود آدم از دنیاست
جدال خلق چرا! برسر زیاد وکم است


اگر به ملک رسیدى جفامکن به کسى
که آنچه کاخ تورا خاک میکند ستم است


خبر نداشتن از حال من بهانه ى توست
بهانه ى همه ظالمان شبیه هم است


کسى بدون تو باور نکرده است مرا
که باتو نسبت من ، چون دروغ باقسم است


توراهواى به آغوش من رسیدن نیست
وگرنه فاصله ى ماهنوز یک قدم است

فاضل_نظرى

فاضل نظری : بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

فاضل نظری :

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست


همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست


آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست


بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست


باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست