متن آهنگ عشق من از محمد علیزاده :
♫ ♫anti-school-band♫ ♫
عشق من تو اشتباه نکن
بی رمق منو رها نکن
بذار که تکیه گاه تو بشه همین دل شکسته م
با غمم غریبگی نکن
سخت نگیر تو سادگی نکن
غم تموم عالمه تو لرزش صدای خسته م
زندگی همین دقیقه هاست
عشق همین نگاه بین ماست
ببین پاهات نمیکشه بری به سمت اون در
بغض نکن بخند عزیز من
ساکتُ نبند عزیز من
درست میگی عوض شدم یه کم تو این روزای آخر
عشق من تو اشتباه نکن
بی رمق منو رها نکن
دلبر دل تموم من
عاشق تو نمیشه
با توام میخوای بری سفر
من نگو دلم میگه برو
باز بگو برای دیدنت
عشق تو عشق نمیشه
♫ ♫ ♫ ♫
عشق من تو اشتباه نکن
بی رمق منو رها نکن
بذار که تکیه گاه تو بشه همین دل شکسته م
با غمم غریبگی نکن
سخت نگیر تو سادگی نکن
غم تموم عالمه تو لرزش صدای خسته م
زندگی همین دقیقه هاست
عشق همین نگاه بین ماست
ببین پاهات نمیکشه بری به سمت اون در
بغض نکن بخند عزیز من
ساکتُ نبند عزیز من
درست میگی عوض شدم یه کم تو این روزای آخر
عشق من تو اشتباه نکن
بی رمق منو رها نکن
دلبر دل تموم من
عاشق تو نمیشه
با توام میخوای بری سفر
من نگو دلم میگه برو
باز بگو برای دیدنت
عشق تو عشق نمیشه
اردلان سرفراز :
گل ناز پرپر من ، آخرین همسفر من
جای لب های قشنگت ، مونده روی دفتر من
ای که شعر تلخ اشکات ، قصه ی غربت من بود
عینهو نفس کشیدن ، دیدنت عادت من بود
تو یه حرف تازه بودی واسه من ، قصه ی دو نیمه و یکی شدن
تو به عشق یه معنی تازه دادی ، طپش یه قلب و گرمای دو تن
میون دفتر شعرام ، به تن سفید هر برگ
با همون خط قشنگت ، تو نوشتی "یا تو یا مرگ"
ای رفیق نیمه راهم ، می دونم که تو نمردی
ولی وقتی رفتی انگار ، پیش چشمام جون سپردی
گل ناز پرپرم ، ای همدرد . . . .
به نبودنت باید عادت کرد !
از : اردلان سرفراز
بیژن ترقی (ترانه سرا) :
اگرگویم من از چشمان او افسانه ای را
حدیث چشم او ریزد به هم میخانه ای را
در این فصل گل ای ساقی که غم بگریزد از دل
چه سازم با غم عشقی که در دل کرده منزل
رسانی گر به من پیمانه ای را
رسانی گر به من پیمانه ای را
سر عقل آوری دیوانه ای را
درون سینه ام پرورده ام بیگانه ای را
به طوفان داده ام کاشانه ای را
به لبهایم رسان پیمانه ای را
اگر گویم من از چشمان او افسانه ای را
حدیث چشم او ریزد به هم میخانه ای را
زبس بر دل زدم سنگ محبت
برآید از دل آهنگ محبت
اگر خواهی که از خاطر برم غمهای هستی
مرا با خود ببر یک لحظه در دنیای مستی
رسانی گر به من پیمانه ای را
سر عقل آوری دیوانه ای را
ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻋﻤﺮﯼ ﺍﯼ ﺳﯿﻪ ﻣﻮ ﭼﻮﻥ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﻡ
ﺩﺭﻭﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻗﺼﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﺷﻔﺘﮕﯽ ﺑﻨﻬﻔﺘﻪ ﺍﻡ
ﺯ ﺷﺮﻡ ﻋﺸﻖ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ ﻧﺪﺍﻧﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺗﻮ ﺑﮕﺬﺭﻡ ﻣﻦ
ﻧﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺩﻟﻢ ﺭﺿﺎ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﻡ ﺯ ﻋﺸﻘﺖ
ﻧﻪ ﻃﺎﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺭﺥ ﺗﻮ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﻣﻦ
ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻋﻤﺮﯼ ﺍﯼ ﺳﯿﻪ ﻣﻮ ﭼﻮﻥ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﻡ
ﺩﺭﻭﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻗﺼﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﺷﻔﺘﮕﯽ ﺑﻨﻬﻔﺘﻪ ﺍﻡ
ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻬﺮﺕ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺗﺮ ﺷﺪ
ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺪﯾﺚ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺗﺮ ﺷﺪ
ﺑﺎ ﺩﻝ ﻧﮕﻮﯾﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻗﺼﻪ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻭﻓﺎ ﺭﺍ
ﻣﮕﺮ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻝ ﻗﺼﻪ ﻭﻓﺎ ﺑﮕﻮﯾﯽ
ﺑﻪ ﻗﺼﻪ ﺷﺪ ﭼﻮ ﺁﺷﻨﺎ ﻏﺼﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﮕﻮﯾﯽ
ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻋﻤﺮﯼ ﺍﯼ ﺳﯿﻪ ﻣﻮ ﭼﻮﻥ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﻡ
ﺩﺭﻭﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻗﺼﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﺷﻔﺘﮕﯽ ﺑﻨﻬﻔﺘﻪ ﺍﻡ
ﺯ ﺷﺮﻡ ﻋﺸﻖ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ ﻧﺪﺍﻧﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺗﻮ ﺑﮕﺬﺭﻡ ﻣﻦ
ﻧﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺩﻟﻢ ﺭﺿﺎ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﻡ ﺯ ﻋﺸﻘﺖ
ﻧﻪ ﻃﺎﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺭﺥ ﺗﻮ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﻣﻦ...
بیژن_ترقی
بیژن ترقی :
کجاست عشق که تا قید آبرو بزنیم
به کوی میکده ها باز ، های و هو بزنیم
کجاست پیرهن ِ چاک ِ عاشقی که چو گل
ز خون دل ، می ِ گلگون سبو سبو بزنیم
بریده نای ِ صراحی و در برابر خلق
شراب ِ تلخ ِ جگر سوز تا گلو بزنیم
به جستجوی سپیدی ِ صبحدم ، همه شب
چراغ ِ اشک فروزیم و کو به کو بزنیم
ز عشق دوست ، چنان سینه پر کنیم از مهر
که حلقه بر در کاشانه ی ِ عدو بزنیم
غبار عقل بپوشیده دید ِ چشم مرا
مگر به گریه بر او رنگ ِ شستشو بزنیم
کجاست آینه رویی ، که چون بتابد روی
به سینه سنگ تمنای ِ عشق او بزنیم
به گریه شاخه ی ِ گلهای عاشقی شکنیم
به خنده بر لب ِ آن یار ِ تندخو بزنیم
امید ما همه این است تا مگر روزی
دوباره خیمه سر ِ کوی آرزو بزنیم
خط قرمزهای ما انگار لیمویی شده
شهر درگیر حراج و ماجراجویی شده
عشق هم یک عادت ناگاه و کوتاه و خشن
ترک ها فوق سریع و گاه یابویی شده!
اولین سنگ بناء اجتماع ما -زرشک
بستری از ارتباطات ِزناشویی شده
حرف ها و ژست هامان ادعا در ادعا
دوره ما دوره ی بحران کم رویی شده
عقل مشغول اراجیف خودش ماندست و دل
در حقیقت با مجاز عشق یاهویی شده
دختر همسایه ما حافظ ِ قرآن نشد
سرشناس اما چرا، در شهر بانویی شده
یک برادر داشت او هم در شب قدری عجیب
روی تخت خواب یک استاد چاقویی شده
از : افشین یداللهی
میشه خدا رو حس کرد تو لحظههای ساده
تو اضطراب عشق و گناه بیاراده
بیعشق عمر آدم بیاعتقاد میره
هفتاد سال عبادت یک شب به باد میره
وقتی که عشق آخر تصمیمشو بگیره
کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره
ترسیده بودم از عشق، عاشق تر از همیشه
هر چی محال میشد، با عشق داره میشه
عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبهس
از لحظههای حوا، هوا میمونه و بس
نترس اگردل تو از خواب کهنه پاشه
شاید خدا قصهتو از نو نوشته باشه
افشین یداللهی