شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول
شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول

حبیب ساهر ترکی

مجسمه حبیب ساهر در ورودی شهر ترک



حبیب ساهر ( اؤلکَر ) ، در اول اردیبهشت ماه ۱۲۸۲ شمسی در روستای ترک میانه دنیا آمد. خانواده ی او اصالتاً اهل روستای تَرک میانه بودند بعدها به تبریز مهاجرت در محله دوه چی ساکن شدند. پدرساهر « میر قوام » در روزهای پیروزی انقلاب مشروطیت و در آشوب های داخلی شهر تبریز در سنگر سرخاب کشته شد و ثروت قابل توجه پدرش را برادر بزرگ عیاشش بالا کشید، کودکی حبیب در فقر و فاقه و یتیمی سپری شد .

ساهر در سن شش سالگی در مکتب ملایی به نام « ملا باجی » شروع به درس خواندن کرد . در آنجا قرآن و گلستان و عربی خواند . سپس وارد مدرسه معتمدیه و سپس وارد مدرسه محمدیه شد که با تقی رفعت که شاعری معروف و معلم فرانسه و همچنین پیشاهنگ و پرچمدار حرکت تحول برانگیز نو پردازی و نقد ادبی در ایران است، آشنا گشت  . بعدها توسط تقی رفعت با تعدادی از نشریات ترکیه آشنایی پیدا کرده پا به عرصه شاعرانی همچون توفیق فکرت و جلال ساهر گذاشت و به خاطر علاقه ی شدید به شعر های جلال ساهر نوشته های خود را با اسم ساهر امضا می کرد که بعد ها نام خانوادگی خود را نیز ساهر انتخاب کرد .

وی پس از اتمام تحصیل در مدرسه محمدیه وارد مدرسه دولتی شده ، با مدرک دیپلم فارغ التحصیل شد .

دوران دبیرستان را با محمدحسین شهریار هم‌مدرسه بود . ظاهراً منظور استاد شهریار از حبیب حداقل در ابیات زیر اشاره به او می باشد :

شهریارا بی حبیبِ خود نمی کردی سفر

این سفر راه قیامت می روی تنها چرا            ( غزل : آمدی جانم بقربانت ولی حالا چرا )

و

یکجا همه ی گمشدگان یافته بودم

از جمله حبیب و رفقای دگرم را                    ( قطعه : در جستجوی پدر )

 بعد از دوران دبیرستان و مراودت ادبی با شهریار، به کردستان رفت و در کار حساب و کتاب خوانین کرد به فعالیت پرداخت. دو سال بعد درسال ۱۳۰6 به استانبول رفت و از دانشگاه این شهر لیسانس جغرافیا گرفت و پس از اقامت یکساله در باکو در سال 1313 به تهران مراجعت کرد . از آن پس دوران چهل ساله معلمی و آفرینش ادبی او آغاز شد. در شش سالی که درکلوپ آمریکائی های استانبول اقامت داشت با دو کشیش کاتولیک فرانسوی دوستی پیدا کرد که اطلاعات گسترده ای از ادبیات نوی فرانسه داشتند، و چیزهای زیادی از آن ها آموخت ، به خصوص در مورد شعر مدرن فرانسه ، و تعدادی از آثار شعرای نوپردازی مانند بودلر را به فارسی ترجمه کرد. او همچنین در استانبول با موج شعر نو ترکی و افکار ترک های جوان آشنا شد ، ولی استادِ اصلی خودش در شعر را ، تقی رفعت می دانست که در تبریزِ دوره ی خیابانی ، با خانم شمس کسمائی نشریه ی آزادیستان را به عنوان ارگان تجدد ادبی چاپ می کردند. او در سال 1313 برای تدریس جغرافیا به قزوین و زنجان فرستاده شده  سپس در تبریز مشغول تدریس می شود . بعد از 1320 ساهر در تبریز با چاپ کتاب های خود دست به تقویت و ترویج شعر و ادبیات ترکی می زند و کتاب های درسی را به زبان ترکی می نویسد اما اواخر سال 1325 به علت سرودن شعر ترکی به اردبیل تبعید می شود . وی با وجود تمام سختی ها و اذیت و آزار هایی که از سوی حکومت وقت متحمل می شد به نوشتن شعر ترکی ادامه می دهد و بدون توجه به تحت نظر بودنش مجموعه شعر فارسی با نام « اشعار جدید » را در نسخه های محدودی پخش می کند، پس از 3سال زندگی در اردبیل باردیگر به قزوین فرستاده می شود ودر آنجا مشغول تدریس می گردد ، در همان سالها کتابهای ترکی خود را بصورت پنهانی پخش می کند، پس از آن هم کتابهای شعر فارسی اش  را پخش می کند، ساهر پس از 13 سال زندگی در قزوین به تهران منتقل شده و تا پایان عمر در تهران زندگی می کند .

میرحبیب ساهر ، با آن که معلم جغرافیا بود، اما به گفته سادات اشکوری – یکی از شاگردان کلاس او – قسمت های پایانی ساعات درس او به ادبیات ختم می شد ، آن هم شعر و بالاخص شعر ترکی .

ساهر داستان نویس و شاعر و مترجمی توانا بود . از او آثاری به سه زبان ترکی ، فارسی و فرانسوی منتشر شده است . هم زمان با میرزا تقی خان رفعت و قبل از ظهور نیما ، ساهر ، شعر نو فارسی سرود و سبک جدیدی را در شعر ترکی بنیان گذاشت و بعنوان « پدر شعر نو ترکی ایران » شناخته می شود . اکنون در دانشکده های ادبیات ترکیه و جمهوری آذربایجان ، دانشجویان دوره های عالیِ ادبیات ترکی ، برای فارغ التحصیل شدن ، باید در کنار سایر دروس خود ، درس سه واحدی بنام « ساهر شناسلیق » (ساهرشناسی) بگذرانند . ظرایف ادبی اشعار ترکی ساهر ، مانند «حیدربابایه سلام » شهریار ، آنچنان گسترده و غنی است ، که تاکنون قریب ۸ موضوع پایان نامه دوره دکترا و کارشناسی ارشد را به خوداختصاص داده است .

حبیب ساهر معروف به «اولکَر» سبکی نو را جدا از نیما تجربه کرده بود اما چون در زمینه ی زبان ترکی فعالیت چشم گیری داشت او را پدر شعر نو ترکی می دانند، زیرا نخستین کسی بود که شعر نو ترکی سرود و شعرهای بزرگانی چون حافظ ، گلستان سعدی، بهترین رباعی های خیام و حتی جزء آخر قرآن کریم را به شعر ترکی معاصر ترجمه کرده است. او اعتقادی به ویرایش شعر نداشت و بر این باور بود شعری که ابتدا سروده می شود پر قدرت است. بی شک او سهم بسزایی در شعر و ادبیات ایران دارد .

نوآوری‌های‌ حبیب‌ساهر، به‌ رغم‌ آنکه‌ در فضای‌ ادبیات‌ معاصر، انعکاس‌ چندانی نیافته‌، از نقطه‌ نظر تاریخ‌ تطور شعر فارسی‌ حائز اهمیت‌ است‌.چرا که‌ از یک‌ طرف‌، بدعت‌های او در شکستن‌ قالب‌های‌ کلاسیک‌، مستقل‌ از تجربه ی نیما یوشیج‌ بود و از طرف‌ دیگر، اقتباس‌ و ترجمه‌هائی‌ که‌حبیب‌ ساهر از آثار ادبی‌ شاعران‌ ترکیه‌ به‌ عمل‌ آورده‌ است‌، از حیث‌ حجم‌ و کیفیت‌، خود خدمتی در راستای غنا بخشیدن‌ به‌ ادبیات‌ فارسی ‌محسوب‌ می‌شده‌ است ‌.

اگرچه‌ کوشش‌های‌ حبیب‌ ساهر و نیما یوشیج‌ در نهایت‌ به‌ یک‌ راه‌ ختم‌ شده‌ است‌ ولی‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ در مورد حبیب‌ساهر، نوعی‌ اجحاف‌ صورت‌ گرفته‌ و تجربیات‌ و تلاش‌های‌ وی به‌ نوعی‌ نادیده‌ گرفته‌ شده‌ است‌. شاید اگر حبیب‌ ساهر، همچون‌ نیما یوشیج‌،کارهای‌ خود را در زمان‌ مناسب‌ انتشار می‌داد، در تاریخ‌ تکامل‌ شعر نو جایگاهی‌ دیگر گونه‌ می‌یافت‌ و پژواک‌ فریادش‌ در هیاهوی‌ تبلیغات‌ دیگرمدعیان‌ به‌ فراموشی‌ سپرده‌ نمی‌شد .

شمس لنگرودی در کتاب ارزشمند خود ؛ تاریخ تحلیلی شعر نو می نویسد :

در آبان ماه 1327، در شهرستان اردبیل اتفاق غریبی افتاد . در آن سال ِ دور ، در آن فضای قدیمی و سنتی ، مجموعۀ شعر نویی به نام اشعار جدید از شاعری به نام ساهر در تیراژی اندک ، اما نامعلوم، چاپ شد . بعدها معلوم شد که نام آن شاعر حبیب ساهر بوده است . ( تاریخ تحلیلی ... جلد1 ص 372 )

حبیب ساهر از بنیانگذاران شعر نو بود ، اگر چه اشعارش را بسیار دیر هنگام منتشر کرد و در نیمه ی دوم دهه ی سی هم که شعرنو با انتشار چندین مجموعه شعرنوِ درخشان تثبیت شد و رسمیت یافت شعر ساهر دیگر رنگی نداشت . اهمیت حبیب ساهر در پیشگامی او بود ، نه  در قدرت شاعریش . ( همان جلد2 ص 480 )

نخستین شعر مدرن ساهر ظاهرا شعر کنار آبدان است که درسال 1303 ه.ش در سن 21 سالگی در تبریز سروده است . ( همان ص 373 )

از ساهر در مطبوعات فارسی تنها با امضای ساهر ،حبیب ساهر، میر حبیب ساهر، ساهر تبریزی و در مطبوعات ترکی با امضاهای ساهر، اولکر، لاادری ، آیدین، آقجانابلی ، سرخابلی و ... مقالات، اشعار و نوشته هایی به چاپ رسیده است .

ساهر به معنای واقعی کلمه شاعری است میهن پرست و مردم دوست. در اشعاری که پس از جنگ جهانی دوم سروده است حسرتی دردناک در دوری از دیار خویش و آهی جانگاه در ماتم وطن لمس می‌شود. شاعر در سوگنامه‌های خود با غمی بزرگ از آشفته شدن صدای خویش از زوزه‌ی گرگان مرده خوار که زمانی به کوه افتاده بود، از سوز برف و سرمای آذرماه از خشکیده شدن چشمه سارها ، از کوچ مرغکان ، از صحن دلپذیر گلستان خود و سترده شدن جای پایش به دست باد ستمگر و خشک دی سخن می‌راند. در دیار غریب اشک برگونه می‌ساید و از بی رونقی لاله ، از خرابی قلعه ناله می‌کند. تابش ماه از سوی سرخاب و وزش نسیم را از طرف سهند یاد می کند. وی همیشه از علت پنهان و از غم درد نهان نالان است. در دیار غربت فریاد بر می‌دارد و از مصائب و محنت‌های طاقت فرسای خود صحبت می کند که خواننده را در برابر بیداد و خیره رویی بیگانه به خشم وا می‌دارد . اعتقاد و وفاداری به ملیت و زبان ترکی در اشعار وی موج می زند و جابجا خود را نشان می دهد :

بیزیم تورکو شیرین دیلدیر                     خوش صدالى٬ زنگین دیلدیر

دیل گونشدیر٬ ایشیق ساچار                              آزادلیغا قاپى آچار

یادین دیلى بویوندوروق                           بیر گئچیددیر بوروق بوروق

قوى یادلاشسین سئناتورلار                خالقى سویان تاجیر٬ توججار

یالتاق شاعیر یولون آزسین                   تکجه فارسى غزل یازسین!

حبیب ساهر سال ها در تبریز، اردبیل، قزوین و زنجان به تدریس پرداخته و کتاب های فراوانی از جمله : لیریک شعرلر٬ کؤشن٬ سحر ایشیقلانیر٬ سؤنمه ین گونشلر به ترکى و مجموعه اشعار ٢ جلدى٬ خوشه ها٬ سایه و میوه گس به فارسى و دهها اثر ادبى دیگر به جای گذاشته است. در روز 24 آذرماه سال 1364 در سن 82 سالگی ساهر را در حالی یافتند که از پنجره ی خانه اش حلق آویز شده بود و جسدش در کوچه رها بود و هزار افسوس به دلیل بی مهری های فراوان نام بزرگ او به لب ها ره نیافت . آرامگاه وی در بهشت زهرای تهران واقع شده‌است .

مجموعه آثار فارسی ساهر :

    شقایق (مجموعه شعر نو و کهن) ۱۳۲۲ – تبریز

    سایه‌ها (مجموعه شعر نو و کهن) ۱۳۲۴ – تبریز

    اشعار برگزیده (مجموعه شعر) ۱۳۲۶ – اردبیل

    افسانه شب (مجموعه شعر) ۱۳۲۵ – تبریز

    خوشه‌ها (مجموعه شعر) ۱۳۳۳ – قزوین

    جغرافیای ایالت خمسه، ۱۳۳۷ – قزوین (اثر علمی – تحقیقی درباره جغرافیا)

    اساطیر (مجموعه شعر) ۱۳۴۵ – قزوین

    اشعار برگزیده (مجموعه شعر) ۱۳۴۷ – قزوین

    کتاب شعر ساهر (۱) ۱۳۵۳ – انتشارات نبی تهران

    کتاب شعر ساهر (2)– ۱۳۵۴ – انتشارات گوتنبرگ تهران

    میوه‌گس (مجموعه حکایات و خاطرات) ۱۳۵۴ – انتشارات گوتنبرگ تهران

    ادبیات منظوم ترکی (آنتالوژی، مشتمل بر شرح حال بیش از صد شاعر ترک زبان اهل ترکیه، ۱۳۵۶ – انتشارات دنیای دانش تهران)

    کتاب شعر ساهر (۳)

    ترجمه اشعار شارل بودلر فرانسوی به فارسی

 مجموعه آثار ترکی حبیب ساهر :

    لیریک شعر (مجموعه شعر)، قزوین، ۱۳۴۴

    کووشَن (مجموعه شعر)، تهران، ۱۳۵۸

    سحر ایشیقلانیر (مجموعه شعر) تهران، ۱۳۵۸

    سونمیَن گؤنَش لَر (ترجمه‌هایی منتخب از آثار کلاسیک فارسی به ترکی)، تهران – ۱۳۶۱

    داغینیق خاطره لر (مجموعه خاطرات)، تهران، ۱۳۶۱

    قیزسسی، قیزیل سسی، قازان سسی (رمان)

    خاطره لر یا حیاتین یئددی بوروقلاری (خاطره‌های یا هفت خوان حیات)

    خاطره لر، باشاگلن چیکیلیر

    فرانسیزجادان تورکجه‌یه چئویرمه (شعر توپلوسو)

   جوغرافیا، ادبیات و اینجه صنعت باره‌سینده مقاله‌لر توپلوسو.

    طنز ساحه‌سینده یازیلار

    آماده اولموش دؤرد شعر توپلوسو

    ترجمه ی جزء آخر قرآن کریم ، بخشی از غزلیات حافظ ، شصت رباعی اصیل و ناب از خیام ، گلستان سعدی و بسیاری آثار دیگر بصورت منظوم به زبان ترکی معاصر

حبیب ساهر / سایه من



سایه من 
در تنگ شام تیره چو بر آب های صاف 
هر شاخسار سایه زند مبهم و سیاه 
 
مرغان دربه در به سوی بیشه ها شوند 
آنگه که کاروان گذرد از کنار راه 
 
آندم که از نگاه فسونگار تیرگی 
پنهان شوند جمله ددان در مغاک تنگ 
 
یک سایه یک خیال زند سر ز گوشه ئی 
چون غول در کناره ی یم می کند درنگ 
 
بر سنگ می نشیند و بالا نظر کند 
تا اختران شب همه چشمک به وی زنند 
 
تا مرغ حق بگرید در نیمه های شب 
بر آن خیال تیره، بر آن سایه ی نژند 
 
آنقدر آن سیاهی غمگین و خسته دل 
در ظلمت شبانه کشد انتظار ماه 
 
آنقدر می نشیند در ساحل کبود 
تا جلوه گر شود شبحی از کنار راه 
 
افسوس! کان شبح، شبح نازنین وی 
هرگز نمی دمد ز افق چون ستاره ئی 
 
لیکن ز دور بیند افتاده روی آب 
از دامن دریدهی شب ماه پاره ئی 
 

حبیب ساهر / ای ماه شب فروزِ من

ای ماه شب فروزِ من 
گاهی که شب به خلوت غمگین و تیره رنگ 
با چشم خوابناک و پر از درد تا سحر 
 
مبهوت، بر کنار افق خیره بنگرم 
تا ماه سرزند مگر از کوهسار سر 
 
سرمست آن خیال غمین آرزوی دور 
ناگه ستاره ئی ز افق از ستیغ کوه 
 
چون ماه شب فروز دمد در سکوت شب 
لرزان و تابناک و درخشان و باشکوه 
 
لیکن تو در حجاب نهان می شوی به عمد 
ای ماه شب فروز من، ای یار دلنواز 
 
تا زهره در هوای سحر، در سکوت فجر 
با نور سبز رنگ دَرَد پردههای راز 
 
هر شب که در فروغ تو در بوستان گذشت 
از پرده برفتاد مرا رازهای دل 
 
تنها توئی انیس من و رازدار من 
تابان شو از حجاب غم ای رهنما دل 
 

حبیب ساهر

نمونه ای از شعر حبیب ساهر « به دختر قالی فروش »

نمونه ای از شعر حبیب ساهر

« به دختر قالی فروش »

ترجمه از ترکی : حسین منزوی و عمران صلاحی

رنگت پریده دخترکم

                      گرفته صدایت

 در سایه ها نشسته است

                           چشم درشت زیبایت

به آفتاب درآ

که کارگاه تاریک است

 وز دور دست ها نمی شنوم

                                     آوایت

 اکنون، رمیده دخترکم ،

 قالیچه های بافتۀ تو

تالارهای آینه را آذین بست

و رنج هایت

 و دست های کوچک پژمرده ات

 بسیار مفتخواران

                 پرورده است

 قالیچه های نازک ابریشمینت

 در حجلۀ عروسان گل داد

هر محفل از تو، از تو

                        زینت گرفت

 اکنون بگو

از آن همه چه داری

 ای لحظه لحظه رو به زوال

                               دخترکم

 تا چند

با دست های خسته

                       گرسنگی را

 با رنج آشتی خواهی داد؟

 شاید شنیده باشی از پدرت

                             این مثل

 که کوزه گر

 «از کوزۀ شکسته خورد آب»

 خرم بهار همسالانت

 از چه خزان زود رس توست؟

 دردانه های اعیان

                      مخمل پوش اند

 آیا تن تو را

 کرباس ها نمی آزارند؟

 رنگت پریده است

 لب های تو کبود است

 وقت است تا به آفتاب

                           درآیی

 تا بشکفد دوباره

 گل های بی تبسم پژمرده ات

 هنگام آن رسیده که همچون پرندگان

                                     پر بگشایی

 و زیر پر بگیری

آفاق دور را

 تا بوسۀ طلا بنشاند

                         خورشید

 روی طلای گیسویت....

 

شعر ترکی از حبیب ساهر :

قار اریدی٬ آخار سولار نیلله ندی
چای چمنده اؤجوک-بؤجوک دیلله ندی
باغ باخچادا یئنه بادام گولله ندی
هانی یوردلار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

کیم آلنینا قارا یازی یازاندی؟
آز عؤمرومده قارا گونلر اوزاندی
بورا غوربت٬ نه لاله شامقازان´دی
هانی یوردلار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

گون قیزاردی٬ سولار اولدو زرنیگار
داشدان-داشا چالدی بیزی روزیگار
یاغیش یاغدی٬ یئنه گلدی ایلک باهار
هانی یوردلار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

ایللر بویو بیزه حؤکوم سوردو فارس
اسیر اولدوق٬ توی دویونلر اولدو یاس
بویونداکی زنجیرلری باسدی پاس
هانی یوللار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

هانکی اوجاق گئچدی؟ هانکی اودلاندی؟
شئعیر غزل دفترلری توزلاندی
دئمک اینسان حوقوقلاری یالاندی
هانی یوردلار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

قار اریدی٬ سئل سولاری آتلاندی
دلی کؤنلوم هر دردلره قاتلاندی
یازیق جیسمیم ایینه لره ساپلاندی
هانی یوردلار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

حبیب ساهر

روشنک آرامش / دلم شبیه تلگراف خانه ای دور افتاده

دلم شبیه تلگراف خانه ای دور افتاده

مدام در انتظار ضربه های پیام تو

سیم های رابطه را چک می کند

مبادا جایی قطع شود

مبادا کلمه ای از قلم بیفتد

چشم هایم را در تاریکی جا گذاشته ام

نزدیک تَر بیا

می خواهم چشم هایت را با بریل بخوانم

با صدایت پیمان دوستت دارم ببندم

با دست هایم آغوشت را دوره کنم

و سر در گریبانت

آن قدر عطرت را نفس بکشم

تا تمام شود این دلتنگی!


"روشنک آرامش"


می کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود

می کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود
پروای نان و پاس نمکدان اگر نبود

بی شانه ی تو سر به کجا می گذاشتم
ای نارفیق کوه و بیابان اگر نبود

پیراهنم به دادِ منِ تنگدل رسید،
خود سینه می شکافت، گریبان اگر نبود!

در رفته بود این جگر از کوره، بی گمان
همراهِ صبر، همتِ دندان اگر نبود!

از این جهان سفله به یک خیزش بلند،
رد می شدیم، تنگی دامان اگرنبود!

می گفتمت چه دیده ام و چیست در دلم،
این ترسِ خنده آورم از جان اگر نبود!

"حسین جنتی"

حسین جنتی : دوستانت را شمردم، دشمنانت بیشتر!

حسین جنتی :

دوستانت را شمردم، دشمنانت بیشتر!

شاعر از فکرت حذر کن، از زبانت بیشتر!

 

لقمه ی معنی چنان بردار تا وقت سخن،

از حدود عقل نگشاید ، دهانت بیشتر!

 

گر نفهمی معنی زنهار یاران ، دور نیست،

پوستت می فهمد این را، استخوانت بیشتر!

 

سنگ می اندازی و " بازی نه این است"  ای رفیق

چون که بار شیشه داری در دکانت بیشتر!

 

من نمی گویم رهاکن! من نمی گویم نگو!

فکر شعرت باش ، اما فکر نانت بیشتر!

                        **********

جان نکردی چاشنی، تیرت همینجا اوفتاد!

جز همین حد را نمی داند کمانت بیشتر

 

حال می باید به پاهایت بیاموزی که نیست،

از گلیم پاره ای طول جهانت بیشتر!!

 شعر از : حسین جنتی