شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول
شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول

غلامرضا طریقی : دست هایت دو جوجه گنجشک اند

غلامرضا طریقی :

 

دست هایت دو جوجه گنجشک اند ، بازوانت دو شاخه ی بی جان !

ساق تــــو ساقـــه ی سفیـدی کــــه  سر زده از سیاهــــی گلدان

میوه های  رسیده ای  داری  ،  پشت  پیراهن  پر  از  رنگت

مثل لیموی تازه ی « شیراز» روی یک تخته قالی « کرمان» !

فارغ از اختلاف «چپ» با «راست» من به چشمان تو می اندیشم

ای  نگـــاه  همیشه  شکاکت  ،  ائتلاف  فرشتـــه  با شیــــطان !

فال می گیرم و نمی گیرم ، پاسخـــی در خور سوال اما

چشم تو باز هم عنانم را می سپارد به دست یک فنجان

با همین دستهای یخ بسته ، می کشم ابروی کمانت را

تا بسوی دلـــم بیندازی  ، تیــــری از تیــرهای تابستان !

در  تمام  خطوط  روی  تو  ،  چشم  را  می دوانم هر بار

خال تو خط سیر چشمم را می رساند به نقطه ی پایان !

غلامرضا طریقی

آنقدر پُرم از تو، که کم مانده ببارم

در متن نگاهت،غزلی تازه بکارم

 

من بی تو دلم را چه کنم، بی تو دلم را

اما نه دراین سینه دلی بی تو ندارم

 

باشد بروآسوده خدا با توعزیزم

باید که به این خاطره ها دل بسپارم

 

حالا همه شب حال و هوای شب مرگ است

حالا که غمت مانده به جای تو کنارم

 

ای کاش بیایی و ببینی به چه حالی

افتاده از آن کوچه ی بی ماه گذارم

 

شاید به تمنای تو یک شب بروم تا

آنجا که نباشد کسی ازایل و تبارم

 

می یابمت آری به دلم فال توافتاد

هرچند کمی زود ، کمی دیر، بهارم

 

غلامرضا طریقی

غلامرضا طریقی : کدام چشم بد آیا ؟ کدام دست شکست؟

غلامرضا طریقی :


کدام چشم بد آیا ؟ کدام دست شکست؟

دوباره شیشه ی ما را کدام مست شکست؟

 

هزار تُنگ به هم آمدیم، شد دریا

بلند همت ما را کدام پست شکست؟

 

همیشه در پس پرده دو چشم پنهان است

چه غم از اینکه در این سو هر آنچه هست شکست؟

 

چه ساده لوح کسی که به موج پشت کند

به روی باد دری را هر آنکه بست شکست

 

خلاف منطق معمولتان در این قصه

بت این چنین سرِپا ماند و بت پرست شکست

 

دل من آینه سان غرق در تجلی بود

به محض اینکه غباری بر او نشست شکست

غلامرضا طریقی : اشکی که روی گونه ی ما خط کشیده است

غلامرضا طریقی :

اشکی که روی گونه ی ما خط کشیده  است

خون مقطری ست که رنگش پریده است 

 

هر اشک ما چکیده ی صدها شکایت است

امشب ببین چقدر شکایت چکیده است 

 

قلب من و تو گنبد سرخی است که در آن

روح رحیم حضرت عشق آرمیده است 

 

مقرون به صرفه نیست که عاشق شویم چون

دوران اوج عشق به پایان رسیده است

 

اینجا مشخص است که گنجشک چند بار

از لانه اش بدون مجوز پریده است

 

حتی مشخص است کجا و چگونه شمع

پروانه را شبانه به آتش کشیده است

 

در شهر ما بهارِ پر از گل رباعی است

پاییز مثنوی ست ، زمستان قصیده است

 

من شاعر قصیده ام اما دو خط کج

با پنبه ای سر سخنم را بریده است

 

طبق مقررات غزل گفته ام ولی

حرفی غریبه بین حروفم خزیده است 

 

شاعر پس از تحمل تبعید در وطن

بنیانگذار دولتِ قدرت ندیده است