شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول
شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول

اقبال لاهوری : نقطهٔ نوری که نام او خودی است

اقبال لاهوری :

نقطهٔ نوری که نام او خودی است

زیر خاک ما شرار زندگی است

از محبت می شود پاینده تر

زنده تر سوزنده تر تابنده تر

از محبت اشتعال جوهرش

ارتقای ممکنات مضمرش

فطرت او آتش اندوزد ز عشق

عالم افروزی بیاموزد ز عشق

عشق را از تیغ و خنجر باک نیست

اصل عشق از آب و باد و خاک نیست

در جهان هم صلح و هم پیکار عشق

آب حیوان تیغ جوهر دار عشق

از نگاه عشق خارا شق شود

عشق حق آخر سراپا حق شود

عاشقی آموز و محبوبی طلب

چشم نوحی قلب ایوبی طلب

کیمیا پیدا کن از مشت گلی

بوسه زن بر آستان کاملی

شمع خود را همچو رومی بر فروز

روم را در آتش تبریز سوز

هست معشوقی نهان اندر دلت

چشم اگر داری بیا بنمایمت

عاشقان او ز خوبان خوب تر

خوشتر و زیباتر و محبوب تر

دل ز عشق او توانا می شود

خاک همدوش ثریا می شود

سیمین بهبهانی : شب چون به چشم اهل جهان خواب می دود

سیمین بهبهانی :

شب چون به چشم اهل جهان خواب می دود
میل تو گرم، در دل بی تاب می دود


در پرده ی نهان ِ دلم جای می کنی
گویی به چشم خسته تنی خواب می دود


می بوسمت به شوق و برون می شوم ز خویش
چون شبنمی که بر گل شاداب می دود


می لغزد آن نگاه شتابان به چهره ام
چون بوسه ی نسیم که بر آب می دود


وز آن نگاه، مستی عشق تو در تنم
آن گونه می دود که می ناب می دود


بر دامنم ز مهر بنهْ سر، که عیب نیست
خورشید هم به دامن مرداب می دود


وزگفتگوی خلق مخور غم، که گاهگاه
ابر سیه به چهره ی مهتاب می دود.

عماد خراسانی : اشکها آهسته ملغزند بر رخسار زردم

عماد خراسانی :

اشکها آهسته ملغزند بر رخسار زردم

آرزو دارم روم جایی که دیگر بر نگردم

شاه مرغان چمن بودم ولی چون بوم بیدل

ناله ای گر داشتم در گوشه ی ویرانه کردم

روز وشبها رهسپر گشتند و افزودند دائم

شامها داغی به داغم روزها دردی به دردم

عهد کردم این پریشانی دگر با کس نگویم

گفت آخر با تو دردم اشک گرم و آه سردم

میروی و میروم پیمانه گیرم تا ندانم

من که بودم؟ یا چه بودم؟ یا چه هستم؟ یا چه کردم؟

عماد خراسانی

ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻋﻤﺮﯼ ﺍﯼ ﺳﯿﻪ ﻣﻮ ﭼﻮﻥ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﻡ

ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻋﻤﺮﯼ ﺍﯼ ﺳﯿﻪ ﻣﻮ ﭼﻮﻥ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﻡ
ﺩﺭﻭﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻗﺼﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﺷﻔﺘﮕﯽ ﺑﻨﻬﻔﺘﻪ ﺍﻡ

ﺯ ﺷﺮﻡ ﻋﺸﻖ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ ﻧﺪﺍﻧﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺗﻮ ﺑﮕﺬﺭﻡ ﻣﻦ

ﻧﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺩﻟﻢ ﺭﺿﺎ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﻡ ﺯ ﻋﺸﻘﺖ
ﻧﻪ ﻃﺎﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺭﺥ ﺗﻮ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﻣﻦ

ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻋﻤﺮﯼ ﺍﯼ ﺳﯿﻪ ﻣﻮ ﭼﻮﻥ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﻡ
ﺩﺭﻭﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻗﺼﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﺷﻔﺘﮕﯽ ﺑﻨﻬﻔﺘﻪ ﺍﻡ

ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻬﺮﺕ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺗﺮ ﺷﺪ
ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺪﯾﺚ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺗﺮ ﺷﺪ

ﺑﺎ ﺩﻝ ﻧﮕﻮﯾﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻗﺼﻪ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻭﻓﺎ ﺭﺍ

ﻣﮕﺮ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻝ ﻗﺼﻪ ﻭﻓﺎ ﺑﮕﻮﯾﯽ
ﺑﻪ ﻗﺼﻪ ﺷﺪ ﭼﻮ ﺁﺷﻨﺎ ﻏﺼﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﮕﻮﯾﯽ

ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻋﻤﺮﯼ ﺍﯼ ﺳﯿﻪ ﻣﻮ ﭼﻮﻥ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﻡ
ﺩﺭﻭﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻗﺼﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﺷﻔﺘﮕﯽ ﺑﻨﻬﻔﺘﻪ ﺍﻡ

ﺯ ﺷﺮﻡ ﻋﺸﻖ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ ﻧﺪﺍﻧﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺗﻮ ﺑﮕﺬﺭﻡ ﻣﻦ

ﻧﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺩﻟﻢ ﺭﺿﺎ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﻡ ﺯ ﻋﺸﻘﺖ
ﻧﻪ ﻃﺎﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺭﺥ ﺗﻮ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﻣﻦ...


 بیژن_ترقی

بیژن ترقی : کجاست عشق که تا قید آبرو بزنیم

بیژن ترقی :

کجاست عشق که تا قید آبرو بزنیم

به کوی میکده ها باز ، های و هو بزنیم


کجاست پیرهن ِ چاک ِ عاشقی که چو گل

ز خون دل ، می ِ گلگون سبو سبو بزنیم


بریده نای ِ صراحی و در برابر خلق

شراب ِ تلخ ِ جگر سوز تا گلو بزنیم


به جستجوی سپیدی ِ صبحدم ، همه شب

چراغ ِ اشک فروزیم و کو به کو بزنیم


ز عشق دوست ، چنان سینه پر کنیم از مهر

که حلقه بر در کاشانه ی ِ عدو بزنیم


غبار عقل بپوشیده دید ِ چشم مرا

مگر به گریه بر او رنگ ِ شستشو بزنیم


کجاست آینه رویی ، که چون بتابد روی

به سینه سنگ تمنای ِ عشق او بزنیم


به گریه شاخه ی ِ گلهای عاشقی شکنیم

به خنده بر لب ِ آن یار ِ تندخو بزنیم


امید ما همه این است تا مگر روزی

دوباره خیمه سر ِ کوی آرزو بزنیم

عماد_خراسانی / هل گردم، دل دیوانه اگر بگذارد

 

هل گردم، دل دیوانه اگر بگذارد
نخورم می، غم جانانه اگر بگذارد

گوشه ای گیرم و فارغ ز شر و شور شوم
حسرت گوشه‌ی میخانه اگر بگذارد

عهد کردم نشوم همدم پیمان شکنان
هوس گردش پیمانه اگر بگذارد

معتقد گردم و پابند و ز حیرت برهم
حیرت این همه افسانه اگر بگذارد

شمع می خواست نسوزد کسی از آتش او
لیک پروانه‌ی دیوانه اگر بگذارد

دگر از اهل شدن کار تو بگذشت #عماد
چند گویی دل دیوانه اگر بگذارد

عمادالدین حسنی برقعی،

معروف به عماد_خراسانی

دکتر رضا براهنی / به من بگو، بگو

به من بگو، بگو،

چگونه بشنوم صدای ریزش هزار برگ را ز شاخه ها؟

به من بگو، بگو،

چگونه بشنوم صدای بارش ستاره را ز ابرها؟

من از درخت زاده ام

تو ای که گفتنت وزیدن نسیم هاست بر درختها

به من بگو، بگو،

درخت را که زاده است؟

مرا ستاره زاده است

تو ای که گفتنت چو جویبارهاست، جویبارهای سرد

به من بگو، بگو،

ستاره را که زاده است؟

ستاره را، درخت را تو زاده ای

تو ای که گفتنت پریدن پرنده هاست

به من بگو، بگو،

تو را که زاده است؟

از رضا براهنی