سیمین بهبهانی : شب چون به چشم اهل جهان خواب می دود
میل تو گرم، در دل بی تاب می دود
در پرده ی نهان ِ دلم جای می کنی
گویی به چشم خسته تنی خواب می دود
می بوسمت به شوق و برون می شوم ز خویش
چون شبنمی که بر گل شاداب می دود
می لغزد آن نگاه شتابان به چهره ام
چون بوسه ی نسیم که بر آب می دود
وز آن نگاه، مستی عشق تو در تنم
آن گونه می دود که می ناب می دود
بر دامنم ز مهر بنهْ سر، که عیب نیست
خورشید هم به دامن مرداب می دود
وزگفتگوی خلق مخور غم، که گاهگاه
ابر سیه به چهره ی مهتاب می دود.
از بیژن ارژنگ
کیوان شاهبداغی :
با سلامی دیگر به همه آن هایی که تو را می خوانند
با تو خواهم گفت بر من چه گذشته ست رفیق
که دگر فرصت دیدار شما نیست مرا
نوبت من چو رسید
رخصت یک دم دیگر چو نبود
مهربانی آمد ، دفتر بودن در بین شما را آورد
نام من را خط زد و به من گفت که باید بروم
من به اومی گفتم کارهایی دارم ناتمامند هنوز
او به آرامی گفت: فرصتی نیست دگر
و به لبخندی گفت: وقت تمام است ، ورق ها بالا
هر چه درکاغذ امروز نوشتی تو ، بس است
هوشنگ ابتهاج، در مثنویِ شریفی فرموده اند:
" چشمه ای در کوه می جوشد، منم! "
اینجا شعری ناب که توسط حسین جنتی سروده شده است :
بیشه ای سوخته در قلبِ کویری ست، منم!
وندر آن بیشه ی آتش زده شیری ست، منم!
ای فلک! خیره به روئین تنی ات چشم مدوز،
راست در ترکشِ رستم پَرِ تیری ست منم!
تا قفس هست مرا لذت آزادی نیست،
هرکجا در همه آفاق اسیری ست منم!
زندگی سنگ عظیمی ست، ولی می شکند
که روان زیرِ پِی اش جوی حقیری ست، منم!
در پِی آبِ حیاتی؟ به خرابات برو
- خسته از عُمر - در آن زاویه پیری ست، منم!
گرچه دور است ولی زود عیان خواهد شد
آنچه کوه است در آن دامنه، دیری ست منم!
آشکار:متجلی
آگهی یافتن:اطلاع
ابریشم خام:قز
اثر آنتوان چخوف:ایوانف
اثر بالزاک:آرزوهای بر باد رفته
اثر منصور یاقوتی:زیر آفتاب
ارتفاع:بلندی
از بت های جاهلیت:هبل
از حروف الفبا:شین
از سوره ها:غافر