شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول
شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول

بسته راهِ نفسم بُغض و دلم شعله ور است

بسته راهِ نفسم بُغض و دلم شعله ور است

چون یتیمی که به او فُحشِ پدر داده کسی

 

مهدی اخوان ثالث

اقبال لاهوری : نقطهٔ نوری که نام او خودی است

اقبال لاهوری :

نقطهٔ نوری که نام او خودی است

زیر خاک ما شرار زندگی است

از محبت می شود پاینده تر

زنده تر سوزنده تر تابنده تر

از محبت اشتعال جوهرش

ارتقای ممکنات مضمرش

فطرت او آتش اندوزد ز عشق

عالم افروزی بیاموزد ز عشق

عشق را از تیغ و خنجر باک نیست

اصل عشق از آب و باد و خاک نیست

در جهان هم صلح و هم پیکار عشق

آب حیوان تیغ جوهر دار عشق

از نگاه عشق خارا شق شود

عشق حق آخر سراپا حق شود

عاشقی آموز و محبوبی طلب

چشم نوحی قلب ایوبی طلب

کیمیا پیدا کن از مشت گلی

بوسه زن بر آستان کاملی

شمع خود را همچو رومی بر فروز

روم را در آتش تبریز سوز

هست معشوقی نهان اندر دلت

چشم اگر داری بیا بنمایمت

عاشقان او ز خوبان خوب تر

خوشتر و زیباتر و محبوب تر

دل ز عشق او توانا می شود

خاک همدوش ثریا می شود

اقبال لاهوری : زندگانی را بقا از مدعا ست

اقبال لاهوری :

زندگانی را بقا از مدعا ست

کاروانش را درا از مدعا ست

زندگی در جستجو پوشیده است

اصل او در رزو پوشیده است

رزو را در دل خود زنده دار

تا نگردد مشت خاک تو مزار

رزو جان جهان رنگ و بوست

فطرت هر شی امین رزو ست

از تمنا رقص دل در سینه ها

سینه ها از تاب او ئینه ها

طاقت پرواز بخشد خاک را

خضر باشد موسی ادراک را

دل ز سوز آرزو گیرد حیات

غیر حق میرد چو او گیرد حیات

چون ز تخلیق تمنا باز ماند

شهپرش بشکست و از پرواز ماند

آرزو هنگامه آرای خودی

موج بیتابی ز دریای خودی

آرزو صید مقاصد را کمند

دفتر افعال را شیرازه بند

زنده را نفی تمنا مرده کرد

شعله را نقصان سوز افسرده کرد

چیست اصل دیدهٔ بیدار ما

بست صورت لذت دیدار ما

کبک پا از شوخئ رفتار یافت

بلبل از سعی نوا منقار یافت

نی برون از نیستان آباد شد

نغمه از زندان او آزاد شد

عقل ندرت کوش و گردون تاز چیست

هیچ میدانی که این اعجاز چیست

زندگی سرمایه دار از آرزوست

عقل از زائیدگان بطن اوست

چیست نظم قوم و آئین و رسوم

چیست راز تازگیهای علوم

آرزوئی کو بزور خود شکست

سر ز دل بیرون زد و صورت به بست

دست و دندان و دماغ و چشم و گوش

فکر و تخییل و شعور و یاد و هوش

زندگی مرکب چو در جنگاه باخت

بهر حفظ خویش این آلات ساخت

آگهی از علم و فن مقصود نیست

غنچه و گل از چمن مقصود نیست

علم از سامان حفظ زندگی است

علم از اسباب تقویم خودی است

علم و فن از پیش خیزان حیات

علم و فن از خانه زادان حیات

ای از راز زندگی بیگانه ، خیز

از شراب مقصدی مستانه خیز

مقصد مثل سحر تابنده ئی

ماسوی را آتش سوزنده ئی

مقصدی از آسمان بالاتری

دلربائی دلستانی دلبری

باطل دیرینه را غارتگری

فتنه در جیبی سراپا محشری

ما ز تخلیق مقاصد زنده ایم

از شعاع آرزو تابنده ایم

اقبال لاهوری / دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش!

دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش!
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش!


یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش!


دنبال کسی باش که دنبال تو باشد!
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش!


پرواز قشنگ است ولی بی غم ومنّت
منّت نکش از غیر و پر و بال خودت باش!


صدسال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش! .....

 

اقبال لاهوری

سیمین بهبهانی : جفای خلق و غم روزگار دیده منم

 سیمین بهبهانی :

جفای خلق و غم روزگار دیده منم
وزین دو، رشته ی پیوند خود بریده منم


شبم که سینه ی من پرده دار اسرار است
به انتظار تو، این خنجر سپیده! منم


ز تیغ طعنه ی دشمن دلم چو گل شد چک
کنون چو غنچه زبان در دهان کشیده منم


ز اوج چرخ ِ تمنّا چو برف با دل سرد
فرونشسته و بر خک آرمیده منم


ز من گسسته ای و همچو گِرد باد به دشت
ز تاب هجر تو پیچیده و دویده منم


ز غم گداختم و اشک گرم سردم کرد
زمن بترس که پولاد آبدیده منم


بسان سایه ز آزار مردمان، سیمین!
غمین به گوشه ی دیوارها خزیده منم

سیمین بهبهانی

تک بیتی از مولانا

اشعار مولانا درباره عشق و زندگی | شعرهای زیبای مولوی درباره خداوند

تک بیتی از مولانا

 

آنکس که ترا دید و نخندید چو گل

از جان و خرد تهیست مانند دهل

"سهام الشعشاع" شاعر سوری /

من شاعر نیستم
من تنها کلماتی را می دانم
که نام تو را دارد
و آنها را ردیف می کنم به نشانه تو
شب را دوست دارم چون آغوش تو را دارد
صبح را دوست دارم
چون بیداری تو را دارد
از رنگهایی خوشم می آید
که رنگ چشمان توست
رنگ آرامش تو
من شاعر نیستم
تنها کلماتی را

که به تو ربط دارد می شناسم
و آنها را کنار هم می گذارم
تا دیگران بخوانند و
عاشق شوند.

"سهام الشعشاع"

شاعر سوری
مترجم: بابک شاکر

 

سهام الشعشاع