شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول
شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول

محمد مهدی سیار : خیره ست چشــم خانه به چشمـــــانِ مات من

محمد مهدی سیار :

خیره ست چشــم خانه به چشمـــــانِ مات من
خــــالیست بی صــدا و سکـــــوتت حیاتِ من
 
دل می کَنم به خاطر تــــو از دیـــار خویش
ای خاطرت عزیزتــــــر از خاطــــرات من
 
آیــــات سجده دار خـــــدا چشم های توست
ای سوره ی مغازله ، ای سور و سات من!
 
حق السکــــــوت می طلبند از لبــــان تــــو
چشمــــــان لاابالی و لب های لات مـــــــن
 
شــــاعر شدن بهانه ی تلمیح کهنه ای است
تا حـــافـــظِ تــــو باشم ،  شاخــه نبات من!
 
شکـــــر خدا که دفتر مــــن بی غــزل نماند
شد عشـــــق نیز منکــــری از منکرات من

قربان ولیی : اعجـــــاب آوری ، به تو باید نگاه کرد

قربان ولیی :

اعجـــــاب  آوری ، به تو باید نگاه کرد

از هوش می بری ، به تو باید نگاه کرد

 

                           این چشمها برای تماشای تو کم است

                           با چشمِ دیگری به تـــو باید نگاه کرد

 

پیکرتــــراش های نخستیـــن نوشته اند :

سهل است بت گری ، به تو باید نگاه کرد

 

                           ای دیــدنی ترین و پرستیــد نی ترین

                           رویای مرمری ! به تو باید نگاه کرد

 

زیبایــــــی ات گرفته فـــراز و فـرود را

در دیو ، در پری ، به تو باید نگاه کرد

 

                          درتو دقیق گشتم و عقلم به باد رفت

                          گفتند ،سرسری به تو باید نگاه کرد

#فریدون_مشیری /عشقِ تو بَسَم بود که این شعله بیدار

فریدون مشیری :

میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود   
میسوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود

عشقِ تو بَسَم بود که این شعله بیدار
روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود

آن بختِ گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود

دستِ من و آغوشِ تو هیهات که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

بالله که جز یادِ تو گر هیچکسم هست
حاشا که بجز عشقِ تو گر هیچکسم بود

سیمای مسیحائی اندوهِ تو ای عشق
در غربتِ این مهلکه فریاد رَسَم بود

لب بسته و پَر سوخته از کوی تو رفتم
رفتم بخدا گر هوسم بود بَسَم بود

#فریدون_مشیری

غلامرضا طریقی : کدام چشم بد آیا ؟ کدام دست شکست؟

غلامرضا طریقی :


کدام چشم بد آیا ؟ کدام دست شکست؟

دوباره شیشه ی ما را کدام مست شکست؟

 

هزار تُنگ به هم آمدیم، شد دریا

بلند همت ما را کدام پست شکست؟

 

همیشه در پس پرده دو چشم پنهان است

چه غم از اینکه در این سو هر آنچه هست شکست؟

 

چه ساده لوح کسی که به موج پشت کند

به روی باد دری را هر آنکه بست شکست

 

خلاف منطق معمولتان در این قصه

بت این چنین سرِپا ماند و بت پرست شکست

 

دل من آینه سان غرق در تجلی بود

به محض اینکه غباری بر او نشست شکست

هوشنگ ابتهاج : شکسته وارم و دارم دلی درست هنوز

هوشنگ ابتهاج :

شکسته وارم و دارم دلی درست هنوز
وفا نگر که دلم پای بست توست هنوز

 به هیچ جام دگر نیست حاجتِ ای ساقی
که مستِ مستم از آن جرعه ی نخست هنوز

چنین نشسته به خاکم مبین که در طلبت
سمندِ همت ما چابک است و چست هنوز

 به آبِ عشق توان شست پاک دست از جان
چه عاشق است که دست از جهان نشست هنوز

 ز کار دیده و دل سایه بر مدار امید
 گلی اگرچه ازین اشک و خون نرست هنوز


#هوشنگ_ابتهاج( #ه_ا_سایه)

#هوشنگ_ابتهاج / تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم

تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم
صد بهارم نقش زد بر پرده یِ گل پوش چشم

مردم بیگانه را یارای دیدار تو نیست
خفته ای چون روشنایی گرچه در آغوش چشم

وقت آن آمد که ساغر پُر کنیم از خون دل
کز می لعلت تهی شد جام حسرت نوش چشم

چشم و دل، نادیده، بر آن جسم پنهان عاشق اند
آفرین بر بینش دل، آفرین بر هوش چشم

آتش رخساره روشن کن شبی، ای برق عشق
تا چراغی بر کُنم در خانه یِ خاموش چشم

مژده یِ دیدار می آرند؟ یا پیغام دوست
اشک شوق امشب چه می گوید نهان در گوش چشم

می رسد هر صبح بانگ دلنوازت، ناز گوش
می کشم هر شب شراب چشم مستت، نوش چشم

در غبار راه او، ای سایه بینا شو، که من
منت صد توتیا دارم ازو بر دوش چشم

  #هوشنگ_ابتهاج

اقبال لاهوری / دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش!

دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش!
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش!


یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش!


دنبال کسی باش که دنبال تو باشد!
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش!


پرواز قشنگ است ولی بی غم ومنّت
منّت نکش از غیر و پر و بال خودت باش!


صدسال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش! .....

 

اقبال لاهوری