شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول
شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول

سیده_فاطمه_حسینیان / ای بهار تو پرنده ات رها

سیده_فاطمه_حسینیان

ای بهار
تو پرنده ات رها
بنفشه ات به بار
می وزی پر از ترانه
می رسی پر از نگار
هرکجا رهگذار توست
شاخه های ارغوان شکوفه ریز ...
متن عکس عاشقانه

متن عکس عاشقانه

زندگی گوشه قلب تو 
بهشت است 
بگو ...
رهن مخروبه ترین 
گوشه ی قلبت چند است ..

عاشقانه
از ''تو'' می نویسم
و شخص دیگری
در ''من '' آفریده می شود.
تو، او را ''ما'' می نامی؛
او مرا '' تو''

می‌ آید، 
اگرچه دیر.
می‌ آید
رفتار رنگی اش
از پشت بال پرستو 
چه دیدنی ‌ست !

"سهام الشعشاع" شاعر سوری /

من شاعر نیستم
من تنها کلماتی را می دانم
که نام تو را دارد
و آنها را ردیف می کنم به نشانه تو
شب را دوست دارم چون آغوش تو را دارد
صبح را دوست دارم
چون بیداری تو را دارد
از رنگهایی خوشم می آید
که رنگ چشمان توست
رنگ آرامش تو
من شاعر نیستم
تنها کلماتی را

که به تو ربط دارد می شناسم
و آنها را کنار هم می گذارم
تا دیگران بخوانند و
عاشق شوند.

"سهام الشعشاع"

شاعر سوری
مترجم: بابک شاکر

 

سهام الشعشاع

کیوان شاهبداغی : با سلامی دیگر به همه آن هایی که تو را می خوانند


کیوان شاهبداغی :

با سلامی دیگر به همه آن هایی که تو را می خوانند  

با تو خواهم گفت بر من چه گذشته ست رفیق

که دگر فرصت دیدار شما نیست مرا

نوبت من چو رسید

رخصت یک دم دیگر چو نبود

مهربانی آمد ، دفتر بودن در بین شما را آورد

نام من را خط زد و به من گفت که باید بروم

من به اومی گفتم کارهایی دارم ناتمامند هنوز

او به آرامی گفت: فرصتی نیست دگر

و به لبخندی گفت: وقت تمام است ، ورق ها بالا

هر چه درکاغذ امروز نوشتی تو ،  بس است

ادامه مطلب ...

دکتر رضا براهنی / به من بگو، بگو

به من بگو، بگو،

چگونه بشنوم صدای ریزش هزار برگ را ز شاخه ها؟

به من بگو، بگو،

چگونه بشنوم صدای بارش ستاره را ز ابرها؟

من از درخت زاده ام

تو ای که گفتنت وزیدن نسیم هاست بر درختها

به من بگو، بگو،

درخت را که زاده است؟

مرا ستاره زاده است

تو ای که گفتنت چو جویبارهاست، جویبارهای سرد

به من بگو، بگو،

ستاره را که زاده است؟

ستاره را، درخت را تو زاده ای

تو ای که گفتنت پریدن پرنده هاست

به من بگو، بگو،

تو را که زاده است؟

از رضا براهنی

استاد رضا براهنی

من نمی دانم

پشت شیشه ها، زیر برگان درختان

این چه آوازی است می رانند عاشق های قایقران به سوی من؟

این چه آوازی است می خوانند به سوی من؟

و نمی دانم کنارم زیر ابر آتشین نور

کیست می خندد چو مستان در سکوت شب به سوی من؟

کیست می گرید چو مجنون در پناه عشق سوی من؟

و نمی دانم ز روی دیده ام گه رام و نا آرام

کیست می رقصد به سوی این دل آرام، نا آرام؟

مغز من کوهی است، این آواز

جوشش یک جویبار سرد از ژرفای تاریکی است

برف این آواز،

ذره ذره می نشیند بر بلند شاخه های پیکرم آرام

شاخساران درخت پیکرم از برف،

میوه هایش برف،

چون زمستان های دورِ کودکی، دنیای من، رویای من، پر برف

من نمی دانم چه دستی گاهوارِ عشق ما را می تکاند

و نمی دانم که این ناقوس های مهر را در شب،

کیست سوی بازوان و دستهایم می نوازد؟

کیست از اعماق تاریکی به سوی صبحگاه نور می آید؟

پشت شیشه، زیر برگان درختان، من نمی دانم،

این چه آوازی است می رانند عاشق های قایقران به سوی من؟

این چه آوازی است می خوانند سوی من؟

 

استاد رضا براهنی

رضا براهنی / گل بر گسترهٔ ماه

پرنده پر زد و با پرزدن تمامت خود را پراند در پرواز
شعاع قامت سرخ مثلثش در نور
تناسخ همه اشکال هندسى در اوج
تناسخ همه اشکال آسمانى بود

گرفتمش که نیفتد،
به جاى افتادن،
پرید
پرنده پر زد و با پرزدن تمامت خود را پراند در پرواز

گرفتمش که نیفتد،
که بال‌هایش را
گرفتمش که نیفتد
به جاى افتادن،
پرید و پرزد و پرواز کرد

گرفتمش که نیفتد
که فکر مى‌کردم
که یک تلنگر ناچیز دست من کافى‌ست
که بال‌هاش شکن در شکن شکسته شود
ولى پرید
پرید و پرزد و پرواز کرد

گشود راه هوا را به نوک منقارش
و سینه را پر از آفاق آفتابى کرد

گرفتمش که نیفتد،
به جاى افتادن،
پرید و پرزد و پرواز کرد بى‌پروا
پرنده پر زد و با پرزدن تمامت خود را نثار کرد به پرواز

رضا براهنی
گل بر گسترهٔ ماه

نمونه ای از شعر حبیب ساهر « به دختر قالی فروش »

نمونه ای از شعر حبیب ساهر

« به دختر قالی فروش »

ترجمه از ترکی : حسین منزوی و عمران صلاحی

رنگت پریده دخترکم

                      گرفته صدایت

 در سایه ها نشسته است

                           چشم درشت زیبایت

به آفتاب درآ

که کارگاه تاریک است

 وز دور دست ها نمی شنوم

                                     آوایت

 اکنون، رمیده دخترکم ،

 قالیچه های بافتۀ تو

تالارهای آینه را آذین بست

و رنج هایت

 و دست های کوچک پژمرده ات

 بسیار مفتخواران

                 پرورده است

 قالیچه های نازک ابریشمینت

 در حجلۀ عروسان گل داد

هر محفل از تو، از تو

                        زینت گرفت

 اکنون بگو

از آن همه چه داری

 ای لحظه لحظه رو به زوال

                               دخترکم

 تا چند

با دست های خسته

                       گرسنگی را

 با رنج آشتی خواهی داد؟

 شاید شنیده باشی از پدرت

                             این مثل

 که کوزه گر

 «از کوزۀ شکسته خورد آب»

 خرم بهار همسالانت

 از چه خزان زود رس توست؟

 دردانه های اعیان

                      مخمل پوش اند

 آیا تن تو را

 کرباس ها نمی آزارند؟

 رنگت پریده است

 لب های تو کبود است

 وقت است تا به آفتاب

                           درآیی

 تا بشکفد دوباره

 گل های بی تبسم پژمرده ات

 هنگام آن رسیده که همچون پرندگان

                                     پر بگشایی

 و زیر پر بگیری

آفاق دور را

 تا بوسۀ طلا بنشاند

                         خورشید

 روی طلای گیسویت....

 

شعر ترکی از حبیب ساهر :

قار اریدی٬ آخار سولار نیلله ندی
چای چمنده اؤجوک-بؤجوک دیلله ندی
باغ باخچادا یئنه بادام گولله ندی
هانی یوردلار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

کیم آلنینا قارا یازی یازاندی؟
آز عؤمرومده قارا گونلر اوزاندی
بورا غوربت٬ نه لاله شامقازان´دی
هانی یوردلار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

گون قیزاردی٬ سولار اولدو زرنیگار
داشدان-داشا چالدی بیزی روزیگار
یاغیش یاغدی٬ یئنه گلدی ایلک باهار
هانی یوردلار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

ایللر بویو بیزه حؤکوم سوردو فارس
اسیر اولدوق٬ توی دویونلر اولدو یاس
بویونداکی زنجیرلری باسدی پاس
هانی یوللار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

هانکی اوجاق گئچدی؟ هانکی اودلاندی؟
شئعیر غزل دفترلری توزلاندی
دئمک اینسان حوقوقلاری یالاندی
هانی یوردلار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

قار اریدی٬ سئل سولاری آتلاندی
دلی کؤنلوم هر دردلره قاتلاندی
یازیق جیسمیم ایینه لره ساپلاندی
هانی یوردلار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

حبیب ساهر