گرسنگی عارفانه از نظر مولانا فقط منحصر به کم خوردن طعام نیست،
بلکه به معنی پرهیز از هر گونه امور نفسانی است.
از نظر مولانا گرسنگی عارفانه باعث شکوفایی باطنی میشود :
این دهان بستی، دهانی باز شد
کو خورنده لقمههای راز شد
گر ز شیر دیو، تن را وا بُری
در ِفطامِ او، بسی نعمت خوری
از بیژن ارژنگ
رباعیات زیبای میلاد عرفان پور :
تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است
شاعر نشدی ،وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
.........................
جان رفته ولی زخم جفایت نرود
تاثیر طلسم چشم هایت نرود
فرشی زدل شکسته انداخته ام
آهسته بیا شیشه به پایت نرود
..........................
یکی خشم زمستان را بگیرد
یکی شلاق طوفان را بگیرد
مبادا بر زمین افتد دوباره
یکی دستان باران را بگیرد
.......................
بیزارم از این زندگی سودایی
از این همه دلبستگی دنیایی
ای کاش دلم خوشه ای از گندم بود
در دست گرسنگان آفریقایی
.....................
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
در عرش صدای«ارجعی...»پیچیده ست
یا ایتهاالنفس! بیا برگردیم
....................
این کیست که با این همه غم می خندد؟
زخمی شده باز دم به دم می خندد
در مرگ چه رازی ست که این کهنه درخت
با هر تبری که می زنم می خندد؟
...................
مادام که عمر من به دنیا باشد
هرجا که تو باشی دلم آنجا باشد
دیگر خبر از خودم ندارم ای دوست
تا باشد از این بی خبری ها باشد
........................
با دشمن خویشیم دمادم در جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
ما رود مدامیم، بگویید به تیغ
ما شیشه عطریم بکوبید به سنگ
...................
ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من
ای حسرت روزهای شیرین در من
بی مهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من
....................
از خاک، برون شده ست و محشر با اوست
یک باغ گل از عطر پیمبر با اوست
حجربن علی ست او نه حجر بن عدی
از بس که نشانههای حیدر با اوست
..................
آتش بزنید،این گلستان زنده ست
تا عشق علی هست، مسلمان زنده ست
با لشکر سبز یار، بر میگردد
این مرد که با نیمه شعبان زنده ست
سوگوارانِ تو امروز خموشند همه
که دهانهای وقاحت به خروشند همه
آه از این قومِ ریایی که درین شهرِ دو روی
روزها شحنه و شب باده فروشند همه
«محمد رضا شفیعی کدکنی»
دیگر به هیچ چیزِ تو مشتاق نیستم
عکسِ تو هستم و به تو الصاق نیستم
بالا نگه ندار مرا بیش ازین که من
دیوارهای سستِ تورا طاق نیستم
محمد رفیعی