شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول
شعرهای ادبی  / کلمات جدولی

شعرهای ادبی / کلمات جدولی

ادبیات ، شعر ، سرگرمی و راهنمای حل جدول

گرسنگی عارفانه از نظر مولانا

گرسنگی عارفانه از نظر مولانا فقط منحصر به کم خوردن طعام نیست،

بلکه به معنی پرهیز از هر گونه امور نفسانی است.

از نظر مولانا گرسنگی عارفانه باعث شکوفایی باطنی می‌شود :

 

این دهان بستی، دهانی باز شد
کو خورنده لقمه‌های راز شد

گر ز شیر دیو، تن را وا بُری
در ِفطامِ او، بسی نعمت خوری

رباعی ها از بیژن ارژن


شاید به پر کبوتری بنویسد

یا بر تنه ی صنوبری بنویسد

شاید که هزار سال دیگر, مردی

شعری از من به دفتری بنویسد

+++++++++++++++++++++++++

با رفتن تو, به زندگی کردم پشت

من ماندم و حلقه ی طنابی در مشت

بگذار که فردا برسد, می شنوی

دیروز غروب, شاعری خود را کشت

++++++++++++++++++++++++

بر خاک نهم پیرهنت را ؟ هرگز!

این خاطره انگیز تنت را ؟ هرگز!

امروز سیاه پوشی ات را دیدم

فردای سپید بردنت را ؟ هرگز!

+++++++++++++++++++++++

آن روز که رفتن تورا می دیدم

از گریه چو برگ بید می لرزیدم

ترس من از آن بود که روزی بروی

آمد به سرم از آنچه می ترسیدم

++++++++++++++++++++++++

از فاصله ها هیچ نمی دانستم

از کار خدا هیچ نمی دانستم

آن روز که در کنار هم خوش بودیم

من قدر تورا هیچ نمی دانستم

++++++++++++++++++++++++

با این ره و این قدم نخواهیم رسید

تا ساحت صبحدم نخواهیم رسید

من هرچه که فکر می کنم, می بینم

هرگز من و تو به هم نخواهیم رسید

+++++++++++++++++++++++++

از دوست به جز وفا نمی دانستید

او را از خودجدا نمی دانستید

پایان تمام دوستی ها را من

می دانستم, شما نمی دانستید!

+++++++++++++++++++++++++

بی چاره تر از عالم و آدم هستیم

ماتم زده ای مثل محرم هستیم

نه گندمی و نه یار گندم گونی

ما هم دلمان خوش است آدم هستیم!

+++++++++++++++++++++++++++

عشق من و تو حرام شد هرچه که بود

قربانی انتقام شد هرچه که بود

دیگر حرفی نمانده با هم بزنیم

بین من و تو تمام شد هرچه که بود

از بیژن ارژنگ

رباعیات زیبای میلاد عرفان پور

رباعیات زیبای میلاد عرفان پور :

تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است


شاعر نشدی ،وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است

.........................

جان رفته ولی زخم جفایت نرود

تاثیر طلسم چشم هایت نرود

فرشی زدل شکسته انداخته ام

آهسته بیا شیشه به پایت نرود

..........................

یکی خشم زمستان را بگیرد
یکی شلاق طوفان را بگیرد

مبادا بر زمین افتد دوباره
یکی دستان باران را بگیرد

.......................

بیزارم از این زندگی سودایی
از این همه دلبستگی دنیایی

ای کاش دلم خوشه ای از گندم بود
در دست گرسنگان آفریقایی 

میلاد عرفان پور

.....................

برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم

در عرش صدای«ارجعی...»پیچیده ست
یا ایتهاالنفس! بیا برگردیم

....................

این کیست که با این همه غم می خندد؟
زخمی شده باز دم به دم می خندد
در مرگ چه رازی ست که این کهنه درخت
با هر تبری که می زنم می خندد؟

...................

مادام که عمر من به دنیا باشد
هرجا که تو باشی دلم آنجا باشد

دیگر خبر از خودم ندارم ای دوست
تا باشد از این بی خبری ها باشد

میلاد عرفان پور

........................

با دشمن خویشیم دمادم در جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ

ما رود مدامیم، بگویید به تیغ
ما شیشه عطریم بکوبید به سنگ

...................

ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من
ای حسرت روزهای شیرین در من

بی مهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من

....................

از خاک، برون شده ست و محشر با اوست

یک باغ گل از عطر پیمبر با اوست

حجربن علی ست او نه حجر بن عدی

از بس که نشانه‌های حیدر با اوست

..................

آتش بزنید،این گلستان زنده ست
تا عشق علی هست، مسلمان زنده ست


با لشکر سبز یار، بر می‌گردد
این مرد که با نیمه شعبان زنده ست

از میلاد عرفان پور

محمدرضا شفیعی کدکنی / سوگوارانِ تو امروز خموشند همه

سوگوارانِ تو امروز خموشند همه
که دهان‌های وقاحت به خروشند همه


آه از این قومِ ریایی که درین شهرِ دو روی
روزها شحنه و شب باده‌ فروشند همه

«محمد رضا شفیعی کدکنی»

دیگر به هیچ چیزِ تو مشتاق نیستم

 

دیگر به هیچ چیزِ تو مشتاق نیستم

عکسِ تو هستم و به تو الصاق نیستم

 

بالا نگه ندار مرا بیش ازین که من

دیوارهای سستِ تورا طاق نیستم


محمد رفیعی