نگفتم جا مده بر چهره گیسو
مسوزان اندر آتش بچه هندو؟
بت فایز گمانم ، کافرستی
که با آتش پرستی کرده ای خو؟
فایز دشتی
...
دلا تا چند در آزارم از تو
گهی نالان ، گهی بیمارم از تو
تو فایز در جهان بدنام کردی
برو ای دل که من بیزارم از تو
فایز دشتی
...
دو گیسو را به دوش انداختی تو
ز ملک دل دو لشکر ساختی تو
به استمداد چشم و زلف و رخسار
به یکدم کار فایز ساختی تو
فایز دشتی
...
نسیم ، امشب عجب دفع غمی تو
یقین دارم نه از این عالمی طتو
شمیم زلف یار فایزستی
و یا ز انفاس ابن مریمی تو؟
فایز دشتی