من کشوری نبودهام ، ایجاد کن مرا!
در مرزِ من بیا ، برو ، آباد کن مرا
من مجمع الجزایر تنهایی و غمم
پهلو بگیر پهلوی من ، شاد کن مرا
من را که ریشههای درختی شکستهام
قایق بساز از تنش ، آزاد کن مرا
بگذار با تو بگذرم از ساحل سکوت
دور از همه ، همه ، همه فریاد کن مرا
در جای جایِ خاکِ تنم ردِ پای توست
گاهی تو هم به نام وطن یاد کن مرا
مژگان عباسلو